امیرمراد گودرزی جانباز ۷۰ درصد بروجردی در میدان مین و بر اثر انفجار مین چشمها، دستها و شنوایی خود را از دست داده است. او توانسته با وجود محدودیتهای فراوان جسمی حافظ قرآن شود و میگوید با وجود تحمل همه این سختیها اگر به عقب برگردد بار دیگر آماده دفاع از خاکش است.
در گرگ و میش هوا به یکباره صدای انفجاری مهیب سکوت میدان مین را درهم شکست، آری یک مین حین خنثیسازی در دستان امیر مراد منفجر شد و با خود چشمها و دستهایش را برد و این شروعی تازه بر زندگی شیرمرد قصه ما بود.
منطقه کوهستانی بود و صعبالعبور، از سویی حتی امکانات اولیه درمانی مانند برانکارد برای انتقال مجروحان وجود نداشت، همرزمانش به ناچار جسم بیجان او را بر دوش گذاشته و پس از چند ساعت طی مسیری ناهموار بالاخره به بیمارستان رساندند.
و اینگونه جوان ۲۱ سالهای که سالهای نخستین زندگی مشترکش را تجربه میکرد و فرزندی در راه داشت، به یکباره قدم به دنیای جدیدی گذاشت که در آن خبری از تماشای قد کشیدن دردانههایش نبود.
از آن روز به بعد بیش از ۸ سال و تا سال ۱۳۷۰ بارها و بارها از این بیمارستان به آن یکی رفته و زیر تیغ جراحان قرار گرفت، تا در طول سالهای پس از جانبازی تجربه بیش از ۴۵ عمل جراحی سنگین را در داخل و خارج از کشور داشته باشد. و من ناتوان از یافتن عبارتی برای بیان مصائب و سختیهایی که در طول این سالها بر بزرگمرد قصهام و البته همسر صبور و فداکارش گذشت،
از سال ۷۱ و با فراغت نسبی از ادامه درمان فرصت را برای تحصیل مغتنم شمرد و با ثبتنام در حوزه علمیه به مدت ۹ سال مشغول فراگیری دروس حوزوی شد.
پس از آن با نمود دوباره آثار مجروحیت چند صباح دیگری را به درمان و انجام عملهای جراحی دشوار سپری کرد.
با فراغت دوباره از درمان و به وجود علاقمندی بسیار اما به دلیل مهیا نبودن شرایط تحصیل در قم، فرصت را مغتنم شمرده و با حفظ قرآن و آشنایی با مفاهیم آن اُنس و الفتش را با این کتاب آسمانی بیشتر و بیشتر کرد، تا جایی که همه اوقات فراغتش را بدینگونه سپری کرده و میکند.
جانبازی در راه حفظ آب و خاک را وظیفه خود میدانم، از طرفی اگر قرار باشد کسی را ایثارگر بنامیم، بیشک او همسر وفادار و صبورم است که در طول همه این سالها با متانت و خوشرویی یک تنه دشواریهای زندگی را به جان خریده است.
ما به دنیا نمیآییم تا چون حیوانات به خور و خواب مشغول باشیم، انسانیم و کمالگرا و آمدهایم تا روح و جانمان را رشد دهیم، حتی اگر چشم و گوش و دستی برایمان نماند.
دیدگاهها (۱)
میلاد گودرزی
۱۸ آذر ۰۲ ، ۰۳:۳۵
سلام بر حاج امیر مراد عزیز